مضمون بسياري از آيات قرآن، با واقعيات مسلم ناسازگاري دارد و بسياري از احکام آن نيز در اثر ناديده گرفتن واقعيات صادر شده است. در اينجا به یک نمونه اشاره مي کنم:
– امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل عليه السلام بر محمد صلى للّه عليه و آله نازل شد و گفت : اى محمد! خدا ترا مژده مى دهد به مولودى كه از فاطمه متولد شود و امت تو او را بعد از تو مى كشند فرمود: اى جبرئيل ! سلام به پروردگارم برسان، مرا به مولودى كه از فاطمه متولد شود و امتم او را بكشند نيازى نيست ، جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس فرود آمد و همان سخن را گفت ، پيغمبر فرمود: اى جبرئيل ! سلام به پروردگارم برسان مرا به مولودى كه از فاطمه متولد شود و امتم او را بكشند نيازى نيست ، جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس فرود آمد و گفت : اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى رساند و ترا مژده مى دهد كه امامت و ولايت و وصيت را در ذريه او قرار داده ، او هم پيغام داد كه من راضى گشتم . ((پس به ناخوشى او را آبستن شد و به ناخوشى زائيد و از آبستن شدن تا از شير گرفتنش سى ماه بود، و چون به قوت رسيد و چهل ساله شد، گفت : پروردگارا! مرا وادار كن تا نعمت ترا كه به من و به پدر و مادرم انعام كرده ئى سپاس گزارم و عملى شايسته كنم كه پسند تو باشد و بعضى از فرزندانم را شايسته كن ) اگر او نمى فرمود: بعضى از فرزندانم را شايسته كن ، همه فرزندان آن حضرت امام مى شدند، ) و امام حسين از فاطمه عليهماالسلام و از هيچ زن ديگر شير نخورد، بلكه او را خدمت پيغمبر صلى للّه عليه و آله مى آوردند و آن حضرت انگشتانش را در دهان او مى گذارد و او باندازه اى كه دو روز و سه روزش را كفايت كند، از آن مى مكيد، پس گوشت حسين عليه السلام از گوشت و خون رسول خدا صلى للّه عليه و آله روئيد. و فرزندى شش ماهه متولد نشد، جز عيسى بن مريم عليه السلام و حسين بن على عليهما السلام . و در روايت ديگر است كه امام رضا عليه السلام فرمود: حسين را نزدپيغمبر صلى للّه عليه و آله مى آوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او مى گذاشت تا مى مكيد و به همان اكتفا مى كرد و از هيچ زنى شيرنخورد.
محمد پسر مسلم واسطی گفت: حدیث کرد ما را محمد پسر هارون که گفت: خبر داد ما را خالد حذاء از ابی قلابه از عبدالله پسر زید جرمی از ابن عباس که گفت: زمانی که رسول خدا بیمار شد گروهی از اصحاب در نزدش بودند. از میان آنها عمار پسر یاسر برخاست و به او گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد! کدام یک از ما تو را غسل دهیم، اگر پیشامدی شد؟
و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.
پس خدای عزوجل پیغمبر را فرمود که منشین تا از غزات بنی قریظه و آن جهودان نپردازی. پس دیگر روز پیغمبر علیه سلام بیرون رفت و نماز دیگر. چون به در حصار رسید و پیغمبر را بدیدند، در ببستند. پیغمبر گفت ای کپیان و ای ای خوکان، چگونه دیدید حکم خدای؟ گفتند یا محمد، تو هرگز چنین نگفتی، امروز چرا میگویی؟ پیامبر گفت: خدای عزوجل چنین کرد. و بیست روز بر در حصار بماند. پس جهودان را مهتری بود نامش کعب بن اسد، جهودان را گفت: ای مردمان، از سه کار یکی بکنید یا فرود شوید و به محمد بگروید و جان و خواسته و فرزندان برهانید.
بسیاری از سفسطه های اسلامی حول همین محور میگردند، وقتی اسلامگرا از مضحک و مسخره و ضد انسانی بودن بودن افکار و قوانين اسلامی از جمله چيزهایی که در تازينامه ذکر شده اند مانند دست قطع کردن و حجاب و غيره آگاه میشود به این پناه میبرد که خداوند با اعراب به زبان خودشان و بر اساس شرایط جغرافیایی و تاریخی خودشان صحبت کرده است، به عرب آن دوران نمیتوانسته بگوید که بعنوان مثال عرق شتر نجاستخوار حاوی فلان باکتری است، بلکه باید ميگفت که نجس است تا عرب آن دوران به هر بهانه ای که شده از عرق شتر نجاستخوار دوری کند. سخن خداوند برای آن دوران آمده و در هر دورانی باید طبق ارزشها و ضد ارزشها و علم بشری آن دوران آنها را استنباط کرد، بدین مفهوم که خداوند اعراب آن دوران را به اصطلاح «گول میزده است» تا آنها را از بربریت نجات دهد.
شايد يكي از اولويتهاي اساسي يك نظام قانوني و سياسي همانا مساوات در برابر قانون و به كنار گذاشتن امتيازاتي است كه يك فرد يا گروهي را از احكام قانوني مستثنئ ميكند، وقتي يك رهبر سياسي را ميبينيم كه قوانيني را براي ملت خود وضع ميكند پس وضع عادلانه اين قوانين ايجاب ميكند كه خود قانون گذار قبل از ديگران از آنها اطاعت كند تا اينكه قانون بر همه مردم بدون هيچ گونه استثنايي اعمال شود ، اما وقتي ميبينيم كه رهبر حكومت و مجري قانون خود را از بعضي احكام اين قانون مستثنئ ميكند و براي خود امتيازاتي را مقرر مي دارد كه بتواند به راحتي از آن احكام سرپيچي نمايد پس اين تجاوزي است آشكار به قانون و اين رهبر ديگر نميتواند در مقام رهبري عادل كه خود را با ملتش برابر نشان ميدهد ظاهر شود بلكه بصورت شخصيتي فراقانوني ظاهر خواهد شد با اين توجيه كه او بالاتر از اين است كه به احكام اين قانون پايبند باشد ، حال تصور كنيد اگر اين قانون را خود او وضع كرده باشد!