مردم عادی به اغلب پديده هائی که در حوزه ی علم روانشناسی قرار دارند انگ فرا روانشناسانه می زنند. اين جايگزينی ممکن است توسط دو نفر که سالهاست يکديگر را می شناسند و وقايع و تجارب فراوانی را با يکد يگر گذ را نيده اند صورت پذ يرد. مثلأ چه بسا که هردو آنها در معرض محرک يا سلسله محرک های واحد ی قرار گيرند که اند يشه يا سلسله اند يشه های مشابهی را در هردو تحريک کند مثلأ مادر و دختری با شنيدن آهنگی که شوهر و پدر فقيد آنها از آن لذت می برده است، باهم و در يک زمان به ياد او بيفتند و در آن واحد نام اورا برزبان جاری سازند و اينرا بحساب پيامی که از «روح آن مرحوم مغفور» دريافت داشته اند بگذارند. گاهی هردو از عامل محرک نا آگاهند و لذا درک واحد را به عنوان درک ماوراء حسی مورد توجه قرار می دهند.
خیلی از دوستان وقتی با آنها از بیخدایی صحبت میکنیم و یا حقانیت اسلام را برای آنها زیر سوال میبریم در مورد معجزات امامان و شفا یافتگان صحبت میکنند و مثلا میگویند فلان شخص فلان بیماری را داشت و به حرم امام رضا رفت و شفا یافت، حال چگونه میتواند کل این قصه امامت و اسلام و پروردگار دروغ باشد؟
نصرالله لشنی، زندانی سیاسی که در حال سپری کردن دوران محکومیت ۶ ساله خود در زندان اوین است نامه ای سرگشاده نوشته است. وی در این نامه مردم ایران را خطاب قرار داده و در بخشی از آن گفته است “از خرداد سال ۹۲ تا امروز به مدت ۶ سال تمام در حال بازجویی شدن هستم. حتی در زندان هم مرا راحت نمی گذارند و با آنکه دادگاهی و محکوم شده ام، به ۲۰۹ میبرند و همچنان بازجویی می کنند. همه آنان که بازجویی شدهاند نیک میدانند که ۶ سال بازجویی شدن چه فشاری بر روان آدمی وارد میکند و چه عذابی است که انسان را وامیدارد مرگ را به زیستن ترجیح دهد”.